در میخانه را گشادم باز


داد رندان تمام دادم باز

با حریفان نشسته ام سرمست


بزم شاهانه ای نهادم باز

در خرابات مست و رندانه


فارغ البال اوفتادم باز

غم عشقش که شادی جانست


شاد بادا که کرد شادم باز

دفتر کاینات می خواندم


شد به عشقش همه ز یادم باز

من چو شاگرد می پرستانم


در همه کار اوستادم باز

بندهٔ سید خراباتم


بر همه عاشقان زیادم باز